عکــــــــس رخـــساره ی ماهش را داد گفتمش مونس شبهایم کیست ؟
تاری از زلف سیاهش را داد وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد یادگار به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد
به باغ آشنایی روزی دری بود گلستان را صفای دیگری بود
گل چو خندید دهان تو به یادم اومد لاله روئید و لبان تو به یادم آمد
شاخه ای سر بر آورد سر از نرده ی باغ قامت بند جوان تو به یادم آمد
تو قفس بودم رهایی یادم آمد تو رفتی و بی وفایی یادم آمد
چو بانگ نامه بر در کوچه پیچید چــــــــــــکید اشکم جدایی یادم آمد