مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد
مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!
نظرات شما عزیزان:
afsane
ساعت11:15---9 مهر 1390
Salam doste aziz webet qshange be manam sar bezan nazaryadet nare montazere hozre garmet hastam qorbanet afsane age dos dashti bia hamdigaro link konim l3ye ta hi
غزال
ساعت17:52---6 مهر 1390
سلام
ممنون از لطفت، باید بگم من هدفم پزشکی نیست یکی از علایقم هست ولی نه اصلیش تو زندگیم
واسه ی شغلم چیزهای دیگه ای می خوام و هدف های بزرگتری دارم...(اگه بشه)
راستی ممنون بابت توجهت به قالب شاید باورت نشه فقط تو فهمیدی که عوض شده